دوستدار دانایی



دارم به آدم بهتری در مسیر هدف تبدیل میشوم. امشب مادر گفت: شقایق سعی کن امسال فرصت رو از دست ندی و برای اپلای تلاش کنی». حرفش یک حالت ملتمسانه ای داشت که از هر جمله ی انگیزاننده موثرتر بود. متوجه شدم حتی با پایه حقوق  ۴.۵  مادرم باز خوشحال تر است که من بروم. انگار راستی راستی باید بروم. دارم میروم.

شقایق(همکارم) استعفا داد ماه پیش. امروز بهم پیام داد و گفت عذاب وجدان داره که رفته و من رو دست تنها گذاشته. گفتم نداشته باشه و درکش میکنم. گفت رشته حقوق پذیرش گرفته از کانادا و انگلیس. خوشحال شدم براش. کلا از چند ماه پیش که تصمیم گرفتم حس کنم آدمای دیگه یه جورایی خود من هستن راحت تر زندگی میکنم و حسادت و ناراحتیم کم شده. حالا فکر کنید منم شقایقم، یعنی اسمم شقایقه، ببینید چقدر خوشحالم اصن:))


سامورایی اومده و من باید رو اعصابم کار کنم. انتظار داره تو روز تعطیلمون هم کار کنیم. امروز یه چی گفت تو گروه ناراحت شدم ازش، دیگه ویس نفرستادم. گروه رو میوت کردم چون امروز آفم و اون حق نداره ازم انتظار کار داشته باشه. رئیس ۱ هم اکی داده که ۵ شنبه تعطیلم پس گه خوریش به اون نیومده به عبارتی!!

بعد از میوت کردن گروه نشستم برنامه ی زندگیم رو تا آخر سال نوشتم. من جدا از کارمند بودن یه انسانم که برای آینده م آرزو دارم و اون اهداف برام مهمتر از کار هستن. برنامه ها به بازه ها و اهداف چند روزه  تقسیم شد که رسیدن بهشون راحت تر و قابل track کردن تر باشه. حالا باید بولدشون کنم، شبا خوابشونو ببینم و به هیشکی اجازه ندم مانع رسیدنم بهشون بشه، حتی خودم!! ۱ شنبه ددلاین اوله، ببینیم چی میشه.


امروز مفصل بود ولی چون الان چشمم میسوزه بگم که در کل خوب بود.به یکی از همکارا که براش کیک خریده بودیم و مثلا گودبای پارتی رفتنش به کانادا رو گرفته بودیم گفتم که یه دسته گل برداره پرت کنه تا من بگیرمش و نفر بعدی که اپلای میکنه، من باشم!! زیبا نبود؟! 

رییس ۲ اومدن و خوشحال بودن. کلی هم از نتیجه ی خوب کارام تعریف کردن.حالا نمیدونم واسه نتیجه خوب کارام بوده واقعا یا اینکه دخترش قراره با یه پسر پولدار فایننس خونده، ازدواج کنه. آخر هفته بعد دعوتمون کرد بریم دماوند، خونه ش!! به من گفت خنده ت خیلی قشنگه!! کاش دختر همه ازدواج کنن اخلاقشون خوب بشه. دخترِ مادر و پدر من هم کیس مناسبش جلو راهش قرار بگیره، الهی آمین!!


فردا احتمالا رییس دو از انگلیس بیاد، یه ماه داشتم راحت زندگی میکردما.از فردا هی قراره بیاد استرس بده و غر بزنه!! حالا خوبه اتاقش سوا شده، دیگه زیاد چوب لا چرخم نمیکنه.من هم بعد ۲ ماه یه مقدار چم و خم کار دستم اومده، شاید رفتارش انسان دوستانه تر شده باشه. آخرین پیام واتس اپی که بینمون رد و بدل شد یا شاید درستترش اینه که رد شد ولی بدل نشد، عکسی بود که بعد از یه روز از عکس قبلیش که توش در جواب از قیافه و تیپش تعریف کرده بودم، از خودش تو انگلیس فرستاده بود و اینبار من ازش تعریف نکردم چون حس میکنم نباید زیاد حس کنه که با هم دوستیم. حالا ممکنه با خودتون فکر کنید که طرف پسره و هم سن و سال من ولی خب سخت در اشتباهید ایشون خانومن و من از دخترش کوچیک ترم حتی!! مشکل اینه که ایشون اکثر عمرشون رو انگلیس بوده و خیلی اهل مقرراته و چیزی که ازش دیدم اینه که دوستی رو راحت فدای مقررات من دراوردیش می کنه و این برای من یه مقدار سخته، برای همینه که ترجیح میدم دوستیه عمیقی بینمون شکل نگیره اصلا، تا اینکه بگیره و بخواد با رفتارش از بین بره.


تبدیل به آدم کمتر در مسیر رشد شخصی تلاش کنی شده ام. بعد از کار بی حوصله ام و نمی تونم اونجور که می خواستم جلو برم. فکر میکنم از یه لحاظ هایی خسته ام، دیرم، پیرم!! خانواده خوبه، دوستا خوبن، کار و حقوق و محیط کار خوبه، وضعیت جسمی هم شکر. ولی دلم بهونه میگیره، دوست داره عاشق بشه، دوست داره مورد عشق واقع بشه .ولی نیست، آدمش نیست، آدمش بودن مسئله هست، مسئله ش نیست !!  


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبیک نقد فیلم های طنز دنیا تاینی موویز | دانلود سریال موچین |دانلود سریال آقازاده | دانلود سریال دل پزشکی مجله اینترنتی پاپیون تدریس خصوصی و تضمینی های هتل ONLINE MUSIC گام به گام | راهنمای دروس دبستان و دبیرستان مدرسه امیر کبیر1